جدول جو
جدول جو

معنی علی السواء - جستجوی لغت در جدول جو

علی السواء
(گَ دَ)
برابر. بطور یکسان. به یکسانی. بطور مساوی
لغت نامه دهخدا
علی السواء
بطور مساوی یکسان برابر: در این نسخهع علی السواء گاه (که) با هاء مخفیفه می نویسد برسم حالیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی السوا
تصویر علی السوا
به طور مساوی، یکسان، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علی الدوام
تصویر علی الدوام
پیوسته، همیشه، همواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علی السویه
تصویر علی السویه
به طور مساوی، به طور یکسان و برابر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ پَیْ / پِیْ وَ تَ)
بتوالی. پیاپی. بدنبال هم. دمادم: وما خواستیم که تاریخ شاهان عجم... در این کتاب علی الولا جمع کنیم. (مجمل التواریخ و القصص). پس این جایگاه من شرح قصه نمی دهم... اما کارها و تواریخ که رفته است علی الولاء مختصر جمع کردم برسبیل دیگر ابواب. (مجمل التواریخ و القصص). این ذکر مانند فهرستی است علی الولا. (مجمل التواریخ و القصص). من اخبار پیغامبران علیهم السلام بدین جایگاه ثبت کردم و دیگر اخبارها که بعد از این بوده است و تواریخ در پیش داشتم تا ذکر انبیا علیهم السلام علی الولاء متصل باشد به پیغامبر ما محمد المصطفی صلوات اﷲ علیه. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مساوی. برابر. یکسان. بطور تساوی. به برابری و یکسانی. (ناظم الاطباء). برابر هم. یک اندازه، بی تفاوت. بی رجحان.
- برای من علی السویه است، برای من بی تفاوت است. برای من یکسان است
لغت نامه دهخدا
(یَ/ یِ کَ دَ)
همیشه. پیوسته. همواره. دائماً. مدام. (ناظم الاطباء). یک ریز. یک بند. بردوام: آبهای روان علی الدوام در مرغزارهای او (جوی مولیان) ... (تاریخ بخارا ص 33). سی وسه سال بنشست علی الدوام، دامن شب بگریبان روز بست وتصانیف مکر و حیل زنان نبشت. (سندبادنامه ص 266).
از ازل تا ابد ز مستی عشق
بی قراری علی الدوام بود.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از علی السویه
تصویر علی السویه
مساوی برابر یسکان، بی تفاوت بی رحجان: برای ممن علی السویه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی السودا
تصویر علی السودا
یکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی الدوام
تصویر علی الدوام
همواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی السویه
تصویر علی السویه
((~. سَُ یَ))
مساوی، برابر، بی تفاوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علی الدوام
تصویر علی الدوام
((عَ لَ. دَُ))
همیشه، پیوسته
فرهنگ فارسی معین
بلاانقطاع، پیاپی، پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همیشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد